آرشیوی از دوران
بسم الله الرحمن الرحیم
همان لحظه که دیگر واژه ی طلوع و صبح در حال فراموشی بود و صدای نفس نفس زدن چشمان غرق شده در تاریکی شرور ترینها ی عالم به گوش میرسید
درست همان موقع که صدای شکسته شدن بغض های آلوده ی حسودان استخوان ها را میفشرد و خرد میکرد تا تاب رفتن و نای فریاد را از راهیان صراط بگیرد
همان موقع که شیاطین در لباس ساحران خود و دنیار را زینت دادند تا عقل را دربند کنند و زبان را لال و چشم را کور
و عالم در غفلت خود فرسنگ ها دور از تمامیت خیر در دریای مواج شرارت مستانه ثانیه هارا لگد مال میکرد...
صدای استعاذه ای برای لحظه ای همه را محکوم به سکوت کرد
سکوتی نه از جنس نبودن ها سکوتی که محکوم شد به شنیدن تمام بودن ها و باید ها
و چشم ها گریبان ندیدن ها را پاره کردند و جامه ی نو به تن کردند
و گوش ها در خستگی خنده های مستانه خون جاری کردند
و زبان های در بند اسارت شکستند قفس نگفتن هارا
و فریاد کشیدند و دست نیاز دلها را بلند کردند گویی خبری است در دل بی خبری ها
اما روزنه ی نور بود که می شکافت دل تمام سیاهی های تردید را و ماخلق را به خود می آورد و در مسیر کمال شناور می کرد
و چه آرامشی است آرامش پس از طوفان تغییر ها
پناه داد بی پناهان خسته را یا نه بهتر آن است که بگویم مستجاب کرد صدای استعاذه هارا
قل اعوذ برب الفلق....
11 شهریور 95
58 دقیقه بامداد
- ۹۹/۱۱/۰۷