ای کاش فدای انقلاب الهی امام خمینی (ره) شوم

القــــــدس لـــــنا

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

طرح بچه های فاطمه(س)

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۴۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک ایتها المحدثه العلیمه

سلام ولادت حضرت زهرا (س) مبارک

 طرح بچه های فاطمه (س)

هر کی پی خادمی بسم الله الرحمن الرحیم

 

برای دریافت توضیحات لینک کانال در شبکه اجتماعی سروش 

sahebnet@

و اما ایام الله

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

سوال این است که نسل های ما که سهمش از رویت و درک وقایع اوایل انقلاب صرفا تیتر های دل انگیز تقویم است باید چگونه و با چه دستگاهی به تحلیل انقلاب بپردازد 

تعارف که نداریم بهر حال در این شلوغی انتقادات و منیت ها و آفت ها که به جان انقلاب مقتدر و مظلوم افتاده است ما چگونه باید ماجرا را مشاهده کنیم؟

اگر صرفا وضعیت را با معیشت مردم بسنجیم که گرچه یکی از ارکان جدا ناپذیر وظایف دولت ذیل حکومت است،یا فقط وضعیت مسئولین و عملکردشان، ممکنه نتایج کمی دلسرد کننده باشد.

اما پس به راستی چه کنیم؟

  

دوستانی که میتوانند تحلیل های خود را ارسال کنند ان شاء الله به بهترین به قید قرعه جایزه ای خواهد داده شد...

مهلت ارسال تا 22 بهمن ماه

هدیه نثار روح خمینی کبیر (ره) و شهدا صلوات 

پالایشگاه

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ب.ظ

بسم الله ....

سه نقطه را با هر اسم و صفتی که لازم است پر کنید.

لازم را از کجا باید بفهمیم؟

نمیدانم!!!

حاجی پس چه کنیم؟

ثقلین

خب!!

خب به جمالت محمودی ... برادر ذخایرت تموم شده...بجنب

سکوت

سکوت

سکوت 

 

محمودی .... محمودی... هاااای با توام پسر ....

چیه حاجی...

نمیخواد انقدر بری تو فکر...

نه حاجی میدونی چیه؟

نه نمیدونم وقتی تو سینه ی توئه از کجا بدونم؟؟؟

حاجی خام فروشی کردم ... درآمد خوب بود... حواسم نبود دارم هوای تنفسمو آلوده میکنم...پالایشگاه نزدم...

 

حاجی نخند... اینجور مواقع میخندی میخوام با سر برم تو دیوار...

 

اقا امیرحسین وقتی فهمیدی یعنی دیر نیست یاعلی(ع) بگو ولی اینبار نه بلند که همه بشنون بلند که خودت بشنوی...

میای بیا برسونمت؟؟؟

 

اره حاجی میام ...

به اسم با اسم برای اسم از اسم ((الله))

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۳۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سکوت و اینکه نمیفهمم معناها را...

سکوتی که در قبال دیدن کلمات عبد را در هم شکست...

شکستم از این نفهمی ها...که یعنی چه؟...که اصلا ((یعنی چه))، از کجای دل لک خورده در دل شلوغیه کلمات سر بلند میکند و عبد را به تماشا وا می دارد...

خدایا بنده ات در مسیر گمراهی ها ،بر سر دو راهی ها،از روی همین نفهمی ها وامانده است...چه کنم؟

دلم شکسته و این حالت مرا به اضطرار درآورده که فقط ،تو میتوانی مرا از شلوغیه این کلمات به کمال نامنتهی برسانی...

فقط تویی که باران رحمتت را بر دل های ما ارزانی میکنی...

و در این میان ...خوشا بحال آنانکه چترهای خود را بستند تا نعمت تو ببارد در خرابه های دلها شان...

آنانکه خوب می دانند این باران نعمتی است که ما را به سوار شدن بر کشتی نوح (ع)می خواند،و زمین را برای این دلها مسخر میکند تا بر سر این دو راهی ها نشکنیم...

و عبد چه می فهمد ((الحمدلله)) را...

که اگر میفهمید دگر زانوان او توانایی کشاندنش را نداشت و و تمام قاعده های او بر هم میریخت ،زیرا که فقط تو رب العالمینی...

 نمیدانم ،ولی تو را با همین نفهمی ها دوست دارم...

و فقط تو را دوست دارم... و بگذار که فقط برای تو باشم...

این متن ساعت 00.50 ماه مبارک رمضان 1394 بعد از بحث سوره در پایگاه در خانه نوشته شد.

 

 

 

سال این نوشته های قدیمی رو نمیدونم

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ب.ظ

بسم الله الرّحمن الرّحیم  

 

و اینگونه فرمود که هرکس حسین(ع) را زیارت کند گویا خدا را در عرش زیارت کرده است ...

سرّ تقرب خاک بلا را باید در نماز ظهر عاشورای حسین ابن علی (ع) جستجو کرد...

نمازی که با هر سجده اش کذّابان زمان را به دوزخ ابدیشان کشاند و مستغنیان صحرای خون را در تاریکی ندیدن ها و نشنیدن هایشان غرق نمود ...

واین تیرها ، تیر بلا نیست که در مقابل قرائت حسین (ع) خاشعانه در قلوب همراهانش مأوا میکند، این همان صلای لبیک آسمان به خونهای جاری متقین کربلاست که صحرا را تشنه ی سرخی خون و لبان تشنه و بدن های خسته ی خویش کرده است ...

و چه زیبا سیراب میکند تشنگان هدایت را...

و باز هم در شلوغیه فریاد طاغیان مست از دنیای خسته از امیال و نیازها ، در دل همان شلوغی ها ،اینبار صدایی کریمانه ریگ های صحرا را میزبان پیشانی های تشنه ی سجود و تقرب مینماید...آری اینبار ربّ کریم با صدای حسین(ع) خواند، تا تمام علقه های خلق را در هم شکند و بیاموزد به انسان ، با قلم آغشته به جوهر خون نوه ی رسول قرائت ها ،آنچه را که باید خواند و شنید و پیمانه های وجود را لبریز نمود از علم معلّم تمام انسان ها...

و حسین (ع) دعوت میکند...

اقرا باسم ربک الذی خلق...

 

 

18 شوال بعد از مطالعه درس سوره مبارکه علق ساعت پانزده

و باز هم آرشیو

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ب.ظ

بی مقدمه

ذهن به هم ریخته ی من را در متن خواهید دید

سوره ملک میتواند هر شبی را که اراده کنید شب قدر کند وقتی نتونستم بنویسم مطمئن شدم هنوز ساماندهی نشدم هنوز نذیرم منو به این نرسونده ( اه پسر شب قدر الان چیکار کنم؟بدو داره شب تموم میشه خدایا تروخدا یک دقیقه بیشتر؟

یاصاحب الزمان(ع) .........)

سوره ای که خوب تو رو میزاره جلوت میگه بهت برادر انقلابی نذیر بیرونی رو که ما روشن کردیم انقلاب درونت چند چند؟برادر هیچی نیستی... برادر سکوت... اسمع و اعقل...فقط...

چیزی که معلومه آنتی ویروسی به نام نذیر روی فطرت ما نصب اما با این همه دستگاهی که شیطان علم کرده ما به موقع به روز رسانی میشیم یانه؟

جو یا احساس:نذیر ما بعضی موقع ها به وسیله این دو روشن میشه به همین علت یا زودگذر یا بدون عمق است و تاثیر بلند مدت دیده نمیشود و ما را از توجه به آسمان ها و عدم تفاوت در دنیا جلوتر نمیبرد یعنی پنج تا شش آیه... عذاب هست اما درک عذاب عمق ندارد پس نذیر خاموش...فاقد کاربرد.

چرا وقتی ما حضرت حجت درونی خودمان را گم کرده ایم انتظار داریم اشک ما  ماءمعین باشد این سوره توهم زدای عالیست...یعنی برادر ما هنوز از اینکه بزرگترا میترسن  میترسیم ناامنی استخوانهای بدنمونو نلرزوند...یه حس اطمینان خاطر وجود دارد که ما راست راست مشغوله خودمونیم نه...

اگر خشیت ترس وحشتی هم هست از روی اینه که نکنه عذاب بسوزونه مارو خیلی حداقلیه این امام زمان (عج) نمیاره اگه به این رسیدیم نکنه  این دریایی که ساختیم مردابه  نکنه ... نکنه... نکنه...

ما با حضرتیم یا حضرت با ما ؟همین سوال کافیه ... خدا اسرار قلب ما رو میدونه باید نذیر درونی روشن شه ...

دمه پرنده گرم آروم و قرار نداره نکنه...نذیر روشن شد آزمون و خطا و تجربه کردنای بیخودی وقت گذروندنه الکی ممنوع...

یه حسی عالم و پتک کرد زد تو سرم جا داشت یه قرآن مفهومات و موضوعات مختلف بنویسی نشد نتونستی...

پس نذیر خاموش است... بصیرتی که  اقا میگفت الان برام معنی شد...تا ظهور حجت با نذیر روشن با مدد رهبر انشاالله..

اینم آرشیو

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام آنکه سوزاندنش هم ...

الآن که فکر میکنم میبینم تا وقتی هستی نباید از جهنم بیرون آمد!چرا؟

تا بچه بودیم برای آنکه دست به بخاری نزنیم گفتند مراقب باش (جیز) اگر کنار می آمدی داغی و سوختگی را احساس نمی کردی و تنها لبخند رضایت بخش مادری را می خریدی و اگر هم دست می زدی (شاید برای جلب توجه و محبت) میسوختی، میفهمیدی،درد میکشیدی اما از پشیمانی به آغوش مادر می رفتی و بوسه های مادر یا شاید هم حتی غضب مادر  درمان سوختگی تو می شد چون آن لحظه آنچه مهمه این است که آغوش را داری و با مشتت هیچ جوره یقه ی مادر را رها نمی کنی.

جهنم یک نعمت زیاد (ک ث ر) است حتی طبقات آن هم شکر دارد اما این بستگی به آدم ها دارد اگر عمری جهنم دیدی و قلبت را در جلوی چشمانت قرار دادی  و شکری نه از روی بازی نه از روی رفع تکلیف بلکه شکری از روی رشد از روی تعالی از روی قطع شدن همه چیز جز حضرت حق بجاآوردی آنوقت جهنم می شود گلستان می سوزی،درد میکشی،آه می کشی،اشک میریزی،نفس نفس میزنی اما قدم آخر که دیگر توانی نداری به ضرب و زور هم که شده گوشه چشم باز می کنی و می بینی در آغوش همان کسی هستی که هر بار سوختی التهاب زخم ها و پوست پوست شدن تو شد .

این جهنم روح دارد،روحش حرکت دارد، ارتقا دارد،منت دارد،عشق دارد،فریاد دارد و آنوقت است که روح کوثر فرمود:(اگر داخل جهنم هم بیندازیم فریاد می زنم تا تمام اهل آتش بشنوند دوستت دارم).

اصلا باید سوخت اتفاقا هر که دنبال بازی است می گوید با جهنم فاصله دارم،باید آتش دید و آتش گرفت، باید زجر کشید!

وای از آن روزی که جهنم را ببینیم و فرار کنیم،چرا؟

چون جهنم را نعمت ندیدیم،ترس خوب است اما ترسی که شهامت و عزت و همت بیاورد، ترسی که یقین بیاورد، ترسی که آتشش جسمت را آب کند اما روحت را آنقدر بالا ببرد که آتش جهنم از خنده هایش با حرص بیشتر زبانه بکشد سمت تو بیاید ، بیشتر طمع کند که تو را بسوزاند که تورا ببلعد.

آنوقت سراغ روح می آید دیگر جسم آتش را ارضا نمی کند دنبال این است که روح را بسوزاند تا جسم دیگر انگیزه و توانی نداشته باشد.

اگر روح رشد کرد تو زمام دار آتشی داخل آنی از دید بقیه داری میسوزی داد می زنند بیا بیرون اما غافل از اینکه تو ...

بله برادر شروع،مسیر ،پایان،باید ما را بزرگ کند اگر بزرگ نشدیم آنوقت

الهاکم التکاثر  حتی زرتم المقابر........

دانستیم اما نسوختیم؟

الآن می فهمم چرا علی اصغر (ع) به صورت پدر لبخند زد،سوخت،آتش گرفت،تلظی کرد

دانست،دانست که صدای هل من معین پدر دیگر جنس غربت بی سقایی دارد،جنس بی علمداری دارد،جنس بی مادری دارد،جنس پسری اربا اربا دارد...دانست و خود را به آغوش کوثر زمانه سپرد، آتش را زمامداری کرد...

حرف آخر بعضی موقع ها داریم می سوزیم،دارن آتیشمون میزنن که ما بفهمیم اما نذیر خاموش ما را به سمت سوختنی میبرد که هم روح در بند است هم جسم،جهنم نیست چون جهنم نعمت است به درد میخورد آتش ما جنس سوختنش لهو است.

گاهی سوختن ها هم جنس رشد ندارد پس الکی داد نکشیم...

یاعلی(ع)

آرشیوی از دوران

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

همان لحظه که دیگر واژه ی طلوع و صبح در حال فراموشی بود و صدای نفس نفس زدن چشمان غرق شده در تاریکی شرور ترینها ی عالم به گوش میرسید

درست همان موقع که صدای شکسته شدن بغض های آلوده ی حسودان استخوان ها را میفشرد و خرد میکرد تا تاب رفتن و نای فریاد را از راهیان صراط بگیرد

همان موقع که شیاطین در لباس ساحران خود و دنیار را زینت دادند تا عقل را دربند کنند و زبان را لال و چشم را کور

و عالم در غفلت خود فرسنگ ها دور از تمامیت خیر در دریای مواج شرارت مستانه ثانیه هارا لگد مال میکرد...

صدای استعاذه ای برای لحظه ای همه را محکوم به سکوت کرد

سکوتی نه از جنس نبودن ها سکوتی که محکوم شد به شنیدن تمام بودن ها و باید ها

و چشم ها گریبان ندیدن ها را پاره کردند و جامه ی نو به تن کردند

و گوش ها در خستگی خنده های مستانه خون جاری کردند

و زبان های در بند اسارت شکستند قفس نگفتن هارا

و فریاد کشیدند و دست نیاز دلها را بلند کردند گویی خبری است در دل بی خبری ها

اما روزنه ی نور بود که می شکافت دل تمام سیاهی های تردید را و ماخلق را به خود می آورد و در مسیر کمال شناور می کرد

و چه آرامشی است آرامش پس از طوفان تغییر ها

پناه داد بی پناهان خسته را یا نه بهتر آن است که بگویم مستجاب کرد صدای استعاذه هارا

قل اعوذ برب الفلق....

11 شهریور 95

58 دقیقه بامداد